شهید علی شهبازی در اسفندماه سال 1341 در تهران در محله دولاب در یک خانواده مذهبی و مرید اهل بیت عصمت و طهارت (ع) متولد شد و با توجه به اسامی برادران دیگر که همه نام ائمه (ع) بود، او نیز علی نام گرفت. تحصیلات خود را تا مقطع راهنمائی گذراند و به جهت کمک به پدر، شغلی برای خود پیدا کرد تا بتواند در مخارج خانه سهیم باشد. شهید علی در میان دوستان و آشنایان، بسیار دوست داشتنی بود. او از نوجوانی علاقه زیادی به ورزش فوتبال داشت و با توجه به اینکه برادرانش به دنبال این رشته بودند، او نیز یکی از فوتبالیست های خوب و با اخلاق بود. شهید نسبت به پدر و مادر خود احترام زیادی قائل بود. او دوست داشت ادامه دهنده راه شهدا به خصوص برادر شهیدش محمدتقی شهبازی باشد. به همین سبب پس از پایان دوره آموزشی خود در سپاه، راهی جبهههای نبرد شد و مدت 2 سال در مناطق جنگی بود. او از سال 1361 در سپاه بود و در 1364 وارد سپاه فرودگاه شد.
خاطرات
دلنوشته
وصیت نامه
فرازهائی از وصیت نامه شهید:
نیکی به پدر و مادر را فراموش نکنید. همیشه ادامه دهنده راه امام و شهدا باشید. با حجاب خود ادامه دهنده راه حضرت زینب (س) باشید. پس از شهادت برای سرور و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی (ع) گریه کنید نه برای من.
آنکس که مرا طلب کند، مییابد. آنکس که مرا یافت، میشناسد. آنکس که مرا شناخت، دوستم میدارد. آنکس که به او عشق ورزیدم، میکشم او را و آنکس را که من بکشم، خونبهایش بر من واجب است و آنکس که خونبهایش بر من واجب است، پس من خودم خونبهایش هستم. حدیث قدسی
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند وعیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
خدایا، بارالها، معبودا، معشوقا، مولایم، من ضعیف و ناتوان که تحمل درد از دست دادن پاهایم را ندارم، چگونه تحمل عذاب تو را میتوانم بکنم؟ خدایا مرا ببخش. از گناهان من درگذر، تو کریم ورحیم هستی، خدایا ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خويش همچنان استوار ماندیم. خدایا میدانی که چه میکشیم؟ پنداری که چون شمع ذوب میشویم. ما از مردن نمیهراسیم اما میترسیم بعد از ما ایمان را سر برند و اگر بسوزیم هم که روشنائی میرود و جای خود را دوباره به شب می سپارد. پس چه باید کرد؟ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود. عجب دردی... چه میشد امروز شهید میشدیم و فردا زنده میشدیم تا دوباره شهید شویم... به امید پیروزی لشگریان حق علیه باطل . والسلام علیکم. امام را دعا کنید. این وصیتنامه در چنانه در داخل مسجد در ساعت 5/2 بعد ازظهر روز چهارشنبه به تاریخ 6/7/62 نوشته شده است.