روایت زندگی
خاطرات
وصیت نامه
تصاویر
چند رسانهای
موقعیت مزار
کتاب و مستند
روایت زندگی
خاطرات
ضبط ماشین
یک ماه قبل از شهادت پدرم، خانه یکی از دوستانشان دعوت بودیم.آن شب فردی شیشه ماشین را شکست و ضبط را دزدید. ایشان نصیحت وار به من گفتند: برای مال دنیا افسوس نخور. یک هفته بعد فردی به پدرم تلفن زد و گفت: ضبط ماشین شما در فلان جا است. من سعی داشتم ایشان را از رفتن منع کنم ولی ایشان رفتند. وقتی پدرم برگشتند، ضبط ماشین همراهشان بود. ایشان با خوشحالی گفتند: اگر من این ضبط را نمییافتم به نحوه جمع کردن اموال خود از جهت رعایت حلال و حرام شک میکردم.
راوی: فرزند شهید
قرعه کشی
وقتی فرزند دوم برادرم به دنیا آمد، میخواستند نامش را انتخاب کنند. نظر خودش، زهرا، نظر همسرش، کوثر و نظر فرزند اولش فاطمه بود. در نهایت شهید عزیز برای اینکه رفتار عادلانهای داشته باشد، قرعه کشی کرد و بالاخره اسم فرزند دخترش را فاطمه گذاشت.
راوی: برادر شهید
وصیت نامه
تصاویر
چند رسانهای
موقعیت مزار
کتاب و مستند