فرازهایی از وصیت نامه ی شهید سعید فنایی
بونه گرفته این دل آهش اثر ندارد
دیگر هوای یارم بر من گذر ندارد
ان کس که همنشین من بود یک زمانی
دیگر ز من بریده بر من نظر ندارد
بنام یگانه شنونده دردها، یگانه اجابت کننده دعاها، یگانه راهبر و هدایت کننده انسانها و به نام او که می بخشاید در نهایت مهربانی. این نوشته وصیتنامه بندۀ حقیر و شرمنده خدا، سعید فنایی فرزنده رضا که در نهایت صحت عقل و جسم به تحریر درامده است.
مناجات
خدایا دلم خیلی گرفته، نگاه که میکنم می بینم داره ۳۰ سالم میشه، داره پیمونم پرمیشه، خدایا بدنم روکه نگاه میکنم میبینم خیلی تر و تازه است، هنوز چین و چروک بهش نیفتاده، چشام از بس اشک نریخته زرد شده، به فاصله ام با توکه نگاه میکنم از خودم ناامید میشم. به خودم میگم آخر خط رسیده ام و آب از سرم گذشته و عجیبه که هنوز دست و پا میزنم، به خودم میگم خدا هنوز بهت امید داره. نقطه بذار سر خط و دوباره شروع کن. اما باز هم و باز هم سرعت گیرهای معصیت، رمق رو از من میگیره.
خدایا می ترسم از جون دادن، غسل شدن، کفن شدن، در تابوت قرار گرفتن و تشییع شدن، داخل قبر رفتن و چال شدن. واویلا…
می خوام وصیت کنم چون احساس می کنم خیلی از چشمات افتادم. خدایا اگر قراره بقیه عمرم صرف گناه بشه زود منو ببر، منو ضایع نکن، غریبه نیستم، هرچی باشه مال خودتم… خدایا وقتی مرُدم، منو توی قبرگذاشتن و رفتن، منتظرم، منتظر شنیدن صدای اربابم امام رضا که موقع جون دادن هم خیلی منتظرشم.
خدایا دوست داشتم بنده بهتری برای تو، فرزند دلسوزتر و اهل تر و راضی کننده تری برای پدر و مادرم، همسری صبورتر، مهربانتر و خوش اخلاق تر برای همسرم، پدری بهتر برای فرزندانم و فردی مشکل گشاتر برای اطرافیانم باشم.
از اعضاء و جوارحم شرمسارم، از چشمای بی اشکم که باعث الودگی شان شدم، از لبانم، از گوشهایم، از دست هایم، از پاهایم، از شکمم که آنها را فدای نفسم کردم. انها را وسیله ای برای انجام گناه کردم، از آنها هم حلالیت می طلبم، حقشان را ادا نکردم.
از ائمه هدی شرمنده ام، پیرو خوبی برایشان نبودم، حافظ میراث آنها نبودم، از امام رضا شرمنده ام خیلی کم به زیارت مرقد مطهرش مشرف شدم، به شفاعتش امید و طمع دارم. از همه و همه حلالیت می طلبم، خدا را شاکرم که توفیق هجرت به خطه خونرنگ شمال غرب را نصیب این حقیرکرد. هجرتی که باعث نزدیکتر شدنم به خداوند تبارک و تعالی گردید.
و اما چند خواهش:
حال که از دنیا رفته ام، زود فراموشم نکنید، شب اول قبر تنهایم نگذارید، حواستان به مراسم و مردم پرت نشود، به فکر من بیچاره هم باشید، برایم صدقه بدهید، روضه بخوانید، تربت اباعبدا… یادتان نرود. در دهانم، روی سینه ام و درون قبرم بگذارید. برایم جوشن کبیر بخوانید، صبورباشید، بی تابی نکنید، موقع دفن جسمم، به فکر من باشید، اعتقاداتم را یاداوری کنید.
اگرجسمم در راه خدا خونین است، بدانید به ارزویم رسیده ام، پس بی تابی نکنید، برایم قران بخوانید و برایم استغفارکنید.
جسم مرا در زادگاهم قهنویه به خاک بسپارید.
رفقای روضه خوان، اگر زحمت نیست روضه بخوانند و برایم حواله کنند. من هم پیش خود نگه می دارم تاروزی به دادشان برسد.
اه حسرت نکشید و به فکر باشید که نوبت شما هم دیر یا زود خواهد رسید. دعا کنیدکه با صورت خونین در راه خدا، از این دنیا بروید.
خدایا آمدم به حضورت با جسمی خونین
خدایا گناهانم بس بزرگ و گران است اما به پاک شدنم به بهانه خونم امیدوار.
خدایا گناهانم مرا در نظرت خوار و خفیف کردهاند اما به عزیز شدنم به بهانه خون دادنم در راه تو، امیدوار هستم.
خدایا از روی دو ملک سوار بر دوشم خجلم. بوی تعفن ناشی از گنهکاری ام ازارشان می دهد، اما دلم به این خوش است که بوی بدنم بواسطه جاری شدن خونم در راه تو مبدل به بوی خوش شود. انشاءالله تعالی
خدایا بیامرز سعید بیچاره و درمانده ات را، خدایا بیامرز سعید متعفن را، خدا یا بیامرز حقیر سراپا تقصیرت را، خدایا بیامرز جزامی گناهت را، خدایا بیامرز مرداب خشکیده ات را، خدایا بیامرز عبد بی حیایت را، خدایا بیامرز بنده ی بی برگ و بارت را، خدایا بیامرز بنده بی اشک و آهت را، خدایا بیامرز بنده رنگارنگت را. خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا خدایا
والسلام علی عباد ا… الصالحین
سعید فنایی