نوحهخوان حسین(ع)
حاجی نوحه خون هم بود، به نوحه خوانی خیلی علاقه داشت. حاج اقا یک سیستمی داشت ده روز محرم، براش ده روز مرخصی بود. میگفت: برای امام حسین(ع) مرخصی میگیرم. میام مراسم برگزار میکنم. مرخصی ده روزه برای امام حسین(ع) داشت بازم رفت طرف امام حسین(ع).
راوی: آقای محسن غلامی ـ برادر زن شهید حیدری
یتیمنوازی حاج اسماعیل
به کسانی که بیسرپرست بودن کمک میکرد. خودش چیزی نمیگفت. من نیروهاش توی سوریه تعریف میکردند: شصت، هفتاد تا بچههای یتیم سوری توی اون جا سرپرستیشون رو بر عهده گرفته بود، هزینههاشون رو میداد، غذاشون رو میداد کل این چیزها رو بچههای اون جا تعریف میکردن واسه ما.
راوی: آقای علی حیدری، برادر شهید
حاج اسماعیل، فرمانده خالص و متواضع
برای اولین بار که ما باهاشون برخورد داشتیم، هیچ وقت یادم نمیره. ما و تعدادی از بچهها هر روز صبح زود بلند میشدیم میرفتیم حرم خانم حضرت رقیه(س) آشپزخونه حرم، بچهها غذا طبخ میکردند برای رزمندهها. صبح زود که ما خارج میشدیم یکی از بچهها میموند توی اون آپارتمانی که ما بودیم حدوداً ۲۰۰متر بود. خب شب بچهها خسته میاومدن، لباسها کثیف بود، استراحت که میکردند، هر روز ما یه نفر رو توی خونه، به عنوان شهردار اون روز انتخاب میکردیم که کارهای خونه رو انجام بده. کارهای نظافت و شستشو، تا این که بچهها شب بیان از بچهها هم پذیرایی کنه. یادمه اون روز ما بچهها رو صبح بردیم آشپزخونه برای کار کردن و بعد از ظهر اون روز یک مقدار زودتر اومدیم، دیدیم شهید حمید زمانی، معمولاً بیشتر ایشون میموند برای شهردار بودن داخل خونه، چون کار فنی بلد بود، آبگرمکن درست میکرد، دست به آچار بود، آچار فرانسهی جمع ما، حمید زمانی بود. اومدیم، دیدم حمید زمانی گرفته خوابیده، گفتم: حمیدجان چه خبره؟ چقدر خونه ترتمیزه؟ خیلی زحمت کشیدی امروز. گفت: یک نیروی جدید اومده خیلی کاری، نمیدونم دوست حاجیِ، خیلی هم کار کرد، الان داره نماز میخونه، من رفتم نگاه کردم، دیدم سر نماز ایستاده، خب به ظاهرش میخورد که یه آدم جا افتاده باشه. چهرهی نورانی داشت. همون برخورد اول با بچهها شوخی میکرد با همون برخورد اول با بچه ها گرم گرفته بود تک تک اسمها رو شناخت. دمدمای صبح حاج آقا اومد: پرسیدیم: این دوستمون که امروز اومده کیه؟ خیلی خوبه؟ گفت: شما نشناختید مگه: گفتیم: نه، مگه از تهران نیومده؟ گفت: نه ایشون اسماعیل حیدری هستن، فرمانده محور حلب.
راوی: همرزم شهید حیدری
وصیت شفاهی سردار شهید حاج اسماعیل حیدری
“من از خداوند شهادت رو زمانی که در مقابل اسرائیل یعنی در مقابل دشمن حقیقی ما، صهیونست ها، می خوایم بجنگیم، اونجا ان شاءالله..
یعنی من بزنم صهیونستها رو بکشم و اونجا خداوند ان شاءالله توفیق شهادت به من بده که حداقل بگم آقا من تونستم اونهایی که کینه آقا امیرالمومنین(ع) رو تا الان تو دل مردم کاشتن که همین دسیسه صهیونستها بوده، ما فکر میکنیم مثلاً معاویه کار کرده، اینا دسیسه یهودیها و صهیونیستهای اون زمان بوده؛ حالا الان اسمش صهیونیسته اینا یهودیها بودن دسیسه کردن، این جبهه رو ایجاد کردن، بتونیم ان شاءالله یه مرهمی بزاریم به دردهای آقا امیرالمؤمنین(ع)، دردهای خانم حضرت زهرا(س) و به قول همون جمله معروف که زمان جنگ خود ما بود که ما اومدیم انتقام سیلی زهرا بگیریم.
حالا ان شاءالله خدا توفیق بده این مسیر ادامه پیدا کنه و حتی اگه ان شاءالله لیاقت داریم در رکاب فرزند برومندش صاحب الامر(عج) ان شاءالله وایستیم و دفاع بکنیم و به قول معروف ادای دین بکنیم ان شاءالله…”