صبح شهادت محمود
هیچ دلشوره خاصی نداشتم اما صبح شهادت آقا محمود بلند شدم حالت مناسبی نداشتم و خواهر شهید نریمانی با این موضوع که خواب محمود را دیدیم به من پیامک داد و خیلی هم گنگ بود.
بعد آنها متوجه شدند که من از شهادت شهید خبر ندارم. ۱۰ صبح بود برادرم با من تماس گرفت که میخواهم برای خودم و محمدهادی لباس نظامی بگیرم. تعجب کردم و گفتم مهمان دارم ولی ایشان اصرار داشت که من بیایم و قبول کردم. در راه رفتیم سئوالاتی میپرسید. وقتی ماشین را پارک کرد حس خوبی نداشتم و دلم آشوب بود. لباس را که برای محمدهادی اندازه میگرفت یاد تشییع جنازه شهدا افتادم که فرزندان آنها لباس نظامی برتن میکنند. به برادرم گفتم اتفاقی افتاده است؟ متوجه شدم محمود شهید شده است روی پا نمیتوانستم بایستم و در داخل ماشین احساس میکردم دنیا دیگر تکیهگاه ندارد و دوست نداشتم خانه بروم و گفتم فعلا خانه نمیروم و کمی در خیابان باشیم. اسیر یک سرگردانی شدم و بعدازظهر به خانه پدری شهید رفتیم و بعد معراج شهدا. اصرار داشتند پیکر را نمیتوانند نشان دهند چون مین در داخل دست ایشان منفجر شد. خودم هم دوست داشتم آخرین تصاویر خندان ایشان را در ذهن نگه دارم و از این به بعد با روح ایشان زندگی میکنم.
به روایت همسر شهید
بسم رب الشهداء و الصدیقین
در تاریخ ۲۱/۰۵/۱۳۹۲ اینجانب محمود نریمانی فرزند غلامرضا در کمال صحت و سلامت اقدام به تنظیم این وصیتنامه نمودم. باشد که خداوند مرا هم برای خود جدا کند. انشاءالله
حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که خالق است و قادر. خدایی که صدای بندگان گنهکار را میشنود و توبه آنها را میپذیرد. درود خدا بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلاله پاک و مطهرش.
گواهی میدهم بر پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت امیرالمؤمنین و اولاد پاکش و گواهی میدهم بر عصمت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).
عمریست که با شنیدن از شهادت و خاطرات شهدا، آرزوی شهادت در دلم افتاده، هر چند که میدانم بنده خوبی نیستم و گناهانم زیاد است اما به خدا بسیار امید دارم و چشم به کرم او دارم و با همین امید از خدا طلب شهادت میکنم؛ هر چند که میدانم لایق شهادت نیستم ولی خدایا مرگ بیشهادت در نظرم حقیر و کوچک است و بعد از اینکه مدتی در جایی خدمت کردم که زمانی شهدا در آنجا بودن، دوست دارم من هم با شهادت از این دنیا بروم. ان شاءالله. پس خدایا شهادت را نصیب و روزیم کن.
اما بعد …
از پدر و مادرم که برای منم بسیار زحمت کشیدهاند تشکر میکنم و دستشان را میبوسم و میخواهم که حلالم کنند و همچنین برادر و خواهرانم که با اخلاق بدم خاطرشان را آزردم. از همهتان طلب حلالیت میکنم و میگویم که از ته قلب دوستتان دارم.
و همسر عزیزم …
همیشه خداوند را به خاطر داشتن چنین همسری شکر کردم و باز هم از خداوند ممنونم که دعایم را مستجاب کرد و دختری که با ملاکهایم تطابق داشت، نصیبم کرد.
از خانواده همسرم نیز تشکر میکنم مخصوصاً از مادر همسرم و برای مرحوم عجمی نیز طلب غفران الهی را دارم و از آنها نیز طلب حلالیت میکنم.
همسر عزیزم! بعد از من شما آزاد هستی که برای خودت تصمیم بگیری و زندگیت را ادامه بدهی. ازت میخواهم که بیتابی نکنی و مانند کوه استوار باشی تا الگویی باشی برای همه. امیدوارم که در بهشت در کنار هم زندگی ابدی داشته باشیم.
در پایان دوباره از همه دوستان طلب حلالیت میکنم و سفارش میکنم پشتیبان ولایت فقیه و انقلاب باشید که انشاءالله اسلام پیروز است.