شهید محمدرضا رویایی
در سال۱۳۳۹ در بهشهر به دنیا آمد. روحیه شوخ طبعی داشت و در هر فضایی که قرار میگرفت،
افراد با او احساس راحتی و صمیمیت میکردند. او جزء اولین نفرهایی بود که در آنجا حرکتهای انقلابی
را انجام میداد . جثهاش نسبت به افراد دیگر کوچک بود ولی اراده بسیار بالایی
داشت. در شرایطی که کردستان بسیار نا امن بود و حملههای شدیدی به آنجا می شد، به
عنوان مسئول اطلاعات در سپاه، در اوایل سال۱۳۶۲به بانه رفت. مردم منطقه بانه بسیار
مجذوب او شده بودند. بسیار مردمی بود و همین مردمی بودن باعث شده بود تا از پوشش
مردمان کرد استفاده کند به طوری که حتی در خانه هم لباس کردی میپوشید. دو سال
بعد، در نیمه شب بیست و چهارم شهریورماه ۱۳۶۴ و در شب بعد از عقدش توسط دموکراتها،
در یکی از کوچههای فرعی در شهر بانه ترور
شد و مظلومانه به شهادت رسید.
مرد شجاع و با غیرت
بانه، شهر کوچکی بود. در این شهر کوچک روزانه حدود الی ۹ تا هواپیمای جنگی میآمد بمباران میکرد و می رفت. در ۱۵ خرداد سال ۱۳۶۲ رژه نیروهای نظامی بود. این رژه نیروهای نظامی به پارک ملت بانه ختم شد و سخنرانی امام جمعه. فرض کنید یک فضایی حدود ۲ هزار متر، حوضی در وسط بود که درختهای تبریزی خیلی بلندی داشت. یک مرتبه ۶ تا هواپیما با موتور خاموش آمد و به بالای پارک که رسید موتور را روشن کرد و بمبها را ریختند روی جمعیت. شهید رویایی وقتی این را تعریف میکردند، میگفتند: این حوض وسط دیگه آبی نبود، قرمز بود. دست و پای مردم را باید از بالای درخت پایین میآوردید. بعضی از عناصر گروهکها که از قبل هماهنگ کرده بودند بچههای مجروح را تیر خلاص میزدند. شناسایی این افراد، یک کار اطلاعاتی جدی را طلب میکرد که گروهکها، عوامل و شگردها را شناسایی کنند تا بتوان برخوردهای لازم را انجام داد. آنجا فقط برخورد نظامی مطرح نبود یک بحث فرهنگی هم بود. افرادی مثل شهید رویایی و دیگران با حدود ۲۲ نهایت ۲۵ سال سن، به خوبی این کار را انجام میدادند.
مهربان انسان ساز
درباره افراد دستگیر شده گروهکها در کردستان میشد خیلی راحت پرونده قضایی تشکیل داد، مصاحبه از آنها گرفت با آنها صحبت کرد. اگر قبول کردند که هیچ وگرنه پرونده را بفرستند دادسرا برای مجازات. اما آن چیزی که خود شهید رویایی درک کرده بود چه بود؟ ساعتها صحبت کردن و انرژی گذاشتن و از وقت استراحت زدن. ایشان این شگرد را در پیش گرفته بود و طوری شده بود که سایر دوستان نیز این کار را میکردند که این افراد متنبه شوند که اشتباه کردهاند و پرونده به صورت سبکتر به دادسرا برود تا بعد از آن هم نتیجهای برای آزادی داشته باشد. نتیجه این بود که افراد جامعه ببینند که فردی که در زندان بوده الآن دارد زندگی خودش را میکند و این فرد میشد آیینهای برای دیگران و مبلّغ نظام. به نقل از آقای پتکی پور – همرزم شهید
واسطه خیر
وقتی منافقین و گروهکها در شهر مانور میگذاشتند؛ ما همراه با شهید که فرمانده ما بودند، برنامه این گروهکها را بر هم میزدیم. یکی از کارهای فرهنگی که شهید انجام داده بود قضیه ازدواجی بود که برای یک دختر و پسر به وجود آورده بود. پسری بود که یک دختری را میخواست اما خانوادهاش مخالفت میکرد و لذا رفته بود در دامن یکی از این گروهکها (احتمالا گروهک کومله بود) روزی امام جمعه شهر را آورده بود در سپاه، شهید به خانواده آنها هم گفت: آمدند و آن پسر را هم از دامن گروهکها آورد پایین و در حضور امام جمعه دختر و پسر را عقد کرده بود زمانی که شخص ( پسر ) در یک درگیری اسیر شده بود علت حضورش را پیش این گروهک پرسیده بودند که گفته بود دختری را میخواهد که خانوادهاش مخالف است و شهید زمینه این وصلت را آماده کرده بود.
به نقل از آقای برندار – دوست شهید
روایت شهادت به نقل از همرزم شهید
شهادت ایشان این طور بود که صبح بود و یکی از کردهای پیشمرگ آمده بود. در آسایشگاه را زد من خودم رفتم دم در. یک کردی بود که هیکلی و چهار شانه بود کم و بیش میآمد به ما سر میزد. گفت: که یک جنازهای در این کوچه ها افتاده که لباس شخصی تنش است، کرد نباید باشد! من ترسیدم و جلو نرفتم، چون دیدم لباس شخصی تنش است. باید از بچههای شما باشد. ذهن ما به این نمیرفت که این شخص شهید رویایی باشد. بچههای ما هم که همه در آسایشگاه بودند یک آن گفتیم: شاید تلهای میخواهد برای ما بگذارد و ما را بِکشد به شهر. پرسیدم: زخمی است؟ گفت: باید جنازه باشد. سریع زنگ زدیم بچههای تعاون. آمبولانس گرفتیم و ۲ سه نفری به کوچهای که گفته بود، رفتیم و دیدیم شهید رویایی است. به گردنش دست زدم و دیدم بدنش سرد است به کمرش دست زدم دیدم اسلحهاش نیست. جنازه شهید را تحویل گرفتیم اما من توان گفتن این موضوع را به خانواده ایشان نداشتم.
از این شهید والامقام وصیت نامهای موجود نیست.
مزار شهید محمدرضا رویایی در گلزار بهشت فاطمه (س) شهرستان بهشهر در استان مازندران میباشد. یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد.
انجمن پیشکسوتان سپاس دو مستند به نامهای شب رویایی و رویای بی قاب را برای این شهید والامقام ساخته است. برای سفارش این مستندها می توانید به صفحه فروشگاه سایت مراجعه نمایید.