معرفی «مستند من ملک بودم و …»
این مستند، روایتی کوتاه از زندگی شهید مسعود عالی فکر است. وی دوران کودکیاش را در خیابان آب مَنگل تهران گذراند. پدرش تسبیح فروش بود و مسعود با کمک خواهرها و برادرش تسبیح های پدر را بند میکردند تا هم کمک حال پدر باشند و هم شیطنت بچههای کوچکتر از خودش را کنترل کند تا مادرشان کمتر اذیت شود. جنگ که شروع شد، سنش کم بود و نمیتوانست به جبهه برود. اشتیاقش به جبهه، او را به پایگاه مسجد سلمان کشاند. کارش شده بود جمعآوری کلکسیون عکس از شهدای پایگاه و گاهگاهی بازی فوتبال. از کودکی آقامنش بود و عصبانی نمیشد. عاشق مادر و خانوادهاش بود و زبانزد دوست و آشنا. اوایل سال ۶۶ وارد ستاد مرکزی سپاه شد؛ معاونت اطلاعات. بعدها با اصرار خودش و علیرغم مخالفت سپاه، در کسوت یک بسیجی وارد گردان حبیب شد و تا پایان جنگ در جبهه ماند. شیمیایی شد اما پس از بهبودی، مجدداً به جبهه بازگشت. در مهمانی آخر، قبل از اعزامش، برایش فال حافظ گرفتند و شعر «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود…» درآمد. گل از گل مسعود شکفت و همه فهمیدند این آخرین دیدارشان با اوست. مسعود میدانست تا مادر را راضی نکند، شهادتش به تعویق میافتد. شب ۲۳ ماه رمضان، مادر را در آغوش کشید و راضیاش کرد تا برایش از خدا شهادت، طلب کند و مادر دعایش کرد.
مسعود در عملیات مرصاد و در گردان حبیب و در گروهان بریر در منطقه عینخوش، تک تیرانداز بود. تا آخرین لحظات مقاومت کرد تا دوستانش عقب نشینی کنند، در محاصره نیروهای منافقین گیر افتاد و جام شهادت را سرکشید و تا چند ماه بعد از شهادت مفقودالاثر بود. مادر مسعود اما از خدا خواسته بود که جنازه مسعودش را ببیند. و مگر نه اینکه مادر دعایش مستجاب است. مسعود برگشت و چندی بعد نیز مادر طاقتِ در دنیا ماندن را نداشت و به فرزند شهیدش پیوست تا اولین مادر شهیدی باشد که پس از شهادت فرزندش فوت می کند.
مستند «من ملک بودم و …» توسط انجمن پیشکسوتان سپاس با کارگردانی خانم سمیه علی عسگری در سال ۹۶-۹۵ تولید شده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.