شهید ابوالفضل نکونام قدیری
در پنجمین روز آذر ۱۳۴۴ در محله کارون تهران، دومین فرزند خانواده نکونام قدیری به دنیا آمد. پدر نام او را ابوالفضل گذاشت. ابوالفضل یکی از صدها کودکی بود که حضرت امام خمینی (ره) در آغاز نهضتش یاریاش را برای به ثمر رساندن نهضت اسلامی نوید داده بود .
کودکی پر شور و نشاطی را در خانواده متدین خود گذراند. دوران نوجوانیاش در کوران مبارزاتی انقلاب سپری شد. مسجد امام حسین(ع) محلهشان سنگر فعالیتهای انقلابی ابوالفضل و برادرش بود. ابوالفضل با شعارنویسی، دستنویس کردن اعلامیههای امام خمینی(ره) و توزیع آن حضور در تظاهرات وارد دریای خروشان انقلاب شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت پایگاه مقداد در آمد و در راستای حفظ و صیانت از انقلاب و مبارزه با گروهکها ضد انقلاب و سهم خواهان منحرف به فعالیت پرداخت. حضور در گشتها و ایست و بازرسیهای شبانه برای برقراری امنیت از جمله فعالیتهای ابوالفضل جوان بود.
هنوز ریشههای نهال انقلاب در خاک جان نگرفته بود که کشور با توطئه تجزیهطلبان مواجه شد. با شروع غائله کردستان به سختی رضایت خانوادهاش را برای حضور در منطقه و مبارزه با ضد انقلاب جلب کرد و به خطه غرب کشور اعزام شد. به دلیل داشتن دقت و هوشیاری وارد دسته تک تیراندازها شد و در این زمینه مهارت خوبی پیدا کرد. پس از مدتی وارد واحد تخریب شد. با گذراندن دوره آموزش نظامی فشرده با انواع مین، خنثی کردن و کار گذاشتن مین، مواد منفجره و طرز استفاده از آنها آشنا شد. علاقهمندی به کار تخریب، استعداد ذاتی، جسارت و توانایی کار کردن با هر دو دست در خنثیسازی مینها در مدت کوتاهی از ابوالفضل یک تخریبچی تمام عیار ساخت و توجه اطرافیان را به خود جلب و به واحد تخریب راه پیدا کرد.
اواخر سال ۶۰ به عضویت سپاه در آمد و برای حضور در عملیات فتحالمبین راهی جبهه جنوب شد. پس از آن راهی غرب شد و وارد گروهان تخریب و پاکسازی دشت ذهاب، بازیدراز و گیلان غرب شد. ابوالفضل تاب چشم انتظاری خانواده شهدا را نداشت و به همین دلیل در کنار کار تخریب؛ به تفحص شهدا هم میپرداخت.
آموزش پاکسازی و تخریب، بخش مهمی از کار شهید نکونام قدیری بود. هرچند شوخطبع و بذلهگو بود اما هنگام آموزش بسیاری جدی و سختگیر بود. شرایط آموزش را چنان سخت میکرد تا نیروها در عملیات غافلگیر نشوند.
آموزش فرماندهان، یکی از کارهای مهم و موثر شهید نکونام بود که نتایج درخشانی داشت. بطوریکه پس از این دوره میزان تلفات به حدود نصف کاهش پیدا کرد. شهید ابوالفضل از توانمندی و تخصص خود در عملیاتهای مسلم بن عقیل، ثارالله، والفجر مقدماتی هم استفاده کرد.
پس از والفجر مقدماتی در پی کار جدیتر و تاثیرگذارتری بود تا اینکه فراخوانی از سوی مرکز تحقیقات مهندسی تخریب، که مسئولیت چک و خنثی کل کشور به عهده آن بود، منتشر شد و در آن از نیروهای کارکشته تخریب و انفجار دعوت به همکاری کرده بود. هدف از ایجاد این مرکز، انجام تحقیقاتی پیرامون روشهای کشف، شناسایی، خنثیسازی یا عبور از میادین مین بود. همچنین ساخت یکسری تجهیزات و تولید راهکارها و ابداعات جدید را در دستور کار داشت. فعالیتهایی مانند طراحی و ساخت بمبها یا مواد منفجرهای بدون مشابه که میتوانست در آن موقعیت ضربههای اساسی به دشمن وارد کند.
شرایط سخت تحریم و عدم دسترسی به برخی امکانات موجب ابداع روشهایی شد که در سرعت عملیاتها بسیار تاثیرگذار بود. ابوالفضل کار خود در مرکز تحقیقات را از اواخر سال ۱۳۶۱ شروع کرد. او همراه سایر همرزمانش توانستند ۱۶ وسیله مورد نیاز واحد تخریب و خنثی را بسازند و به تولید انبوه برسانند.
مرکز تحقیقات مهندسی سپاه جایی بود که شهید نکونام قدیری توانست استعداد و توانایی خود را به منصه ظهور بگذارد و برای دفاع از کشور تا پای جان بایستد. ابوالفضل جوان همواره شهید دستغیب را مقتدای خودش میدانست و آرزو داشت مانند او به شهادت برسد.
۱۵ بهمن ۱۳۶۳ مصادف با شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) روزی بود که ابوالفضل نکونام قدیری به آرزویش رسید. تولید و آزمایش قطعه انفجاری مهمی، که قرار بود در سرنوشت جنگ تحول ایجاد کند و توانمندی جمهوری اسلامی ایران مقابل قدرت رژیم بعث و حامیان ابرقدرتش به رخ جهانیان بکشد، سرنوشت ابوالفضل را به شهادت ختم کرد.
تلاشها و مجاهدت شهید نکونام و همرزمانش در مرکز تحقیقات مهندسی تخریب بیثمر نماند و این مرکز توانست با استفاده از دستاوردی که با خون پاک شهید نکونام قدیری و امثال ایشان به ثمر نشسته بود، عملیات عظیمی را علیه رژیم بعث در خاک عراق رقم بزند و زیربنای تولید تجهیزات دفاعی را بسازد.
شعارنویس کوچک
وقتی ماجرای انقلاب و تظاهرات خیابانی پیش آمد. ابولفضل هم هوایی شد. آن موقع با اینکه هنوز دوره راهنمایی را تمام نکرده بود اما فکر و ذکرش شده بود انقلاب. یادم هست آن موقع رفته بود روی دیوار همسایهمان نوشته بود «مرگ بر شاه». این بنده خدا که ارتشی بود، ترسیده و موضوع را به عموی ابوالفضل گفته بود. برادر شوهرم از ابوالفضل خواست که برود شعار را پاک کند. ابوالفضل هم یک برس سیمی برداشت و رفت افتاد به جان دیوار همسایه. شعار را چنان پاک کرد که سیمانهای دیوار هم ریخت پایین. بعد از این دیگر رغبتی برای درس خواندن و مشق نوشتن نداشت. بیشتر پی تظاهرات و پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) بود.
خاطرهای از شهید ابوالفضل نکونام قدیری به روایت مادر شهید
مسافر غرب
جنگ که شروع شد ابوالفضل درس و مشق را گذاشت کنار و رفت سراغ بسیج. شب و روزش توی مسجد امام حسین (ع) میگذشت. اوایل جنگ بعضی از بچههای بسیج از طرف مسجد حضرت فاطمه زهرا (س) -سر خیابان طوس- اعزام شدند به جبهه. ابوالفضل هم خودش را به آب و آتش میزد که برود جبهه. وقتی مهرزاد بیدل (دوست صمیمی ابوالفضل) اعزام شد به جبهه، ابوالفضل هم دیگر طاقت نیاورد و برگ اعزام به جبهه گرفت. ساکش را جمع کردم و با حاج آقا بردیم مسجد حضرت فاطمه (س) و راهش انداختیم رفت سمت غرب (کردستان).
خاطرهای از شهید ابوالفضل نکونام قدیری به روایت مادر شهید
تخریبچی
ابوالفضل از همان اول با بچههای تخریب کار میکرد. حین کار با بچههای تخریب، مین منفجر شده و انگشتهای ابوالفضل زخم عمیق برداشته بود. چند روزی آمد تهران برای مداوا و استراحت اما توی شهر دوام نیاورد. خیلی بیتابی میکرد. هنوز زخم انگشتهایش خوب نشده بود که برگشت منطقه. عمویش که پزشکیار بود گفت: ابوالفضل زخمهایت ناجور است. عجله نکن. بگذار زخمهات کمی خوب شوند بعد برو جبهه. اما ابوالفضل گوشش بدهکار این حرفها نبود. آخر سر هم قبول نکرد و رفت. از بس کارش خوب بود مربی تخریب شد. بعد از عملیات والفجر مقدماتی وقتی آمد تهران برای مرخصی، دیگر اجازه ندادند برگردد جبهه. چون عضور رسمی سپاه شده بود، به عنوان مربی مشغول به کار شد و ماند تهران. کارش تربیت نیرو بود.
بسم ا.. الرحمن الرحیم
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهو قولی
بارالها! این چند کلمه را از بندهی عصیانگر خود بشنو که تو شنوای رازهای نهانی، این بنده حقیرت و روسیاهی اش را دریاب و از گناهانش درگذر که تنها آمرزنده گناهانی.
خدایا اگر گناهی از من سر زده نه بخاطر مخالفت با تو بلکه از روی جهالت و نادانی بوده، زمانی دراز را در سیاهی سیر کردم تا به نور هدایت تو رسیدم و خود را یافتم، یافتنی دوباره، یافتنی از اعماق، دانستم که خلیفهی توام و روح تو در کالبدم، و دنیای تو در دستم میباشد، ندانسته گول رنگهای بی نور دنیا را خورده ام و نفس را در راه سیاه راهبر شدم.
زمانی چشم گشودم که قلبم سیاه بود و وجودم سیاهتر. دیدم که دنیا را آتش گرفته و فریاد مظلومان جهان را به لرزه انداخته. نادم از گناهان و اعمال گذشته ام با مظلومان همصدا شدم، دیدم که چگونه خون برادرانم زمین سرد و بیروح زمستان را گرم و معطر نمود، جویباری از خون را دیدم که به دریاچهی انقلاب می پیوست و رهرو میطلبید، رهرو شدم.
انقلاب پیروز شد، ظلم رفت و عدالت سایه گسترد، بهار آمد، خونی که از برادرانم ریخته بود تازه شکوفه می کرد که طالبان سیاهی و تباهی از نور انقلاب دلگیر شدند، توطئهها مانند باران می بارید، رهبرم فرمود سدی شوید و توطئهها را خنثی سازید، به سدی که رحمتت بر آن میتابید پیوستم، دشمنان تو خود را ابرقدرت مینامیدند ولی هیچ بودند و پوچ بودند، در برابر همسنگرم و هموطنم می لرزیدند و از معرکه خارج میشدند…
بارالها! تو شاهدی که این سد چندین بار تجدید بنا کرده و خشتهای بسیاری را از دست داده ولی من روسیاه هنوز زنده ام و خجالت زده از شهدا به حیات فانی خود ادامه می دهم.
پروردگارا! ترا به آبرومندان درگاهت قسم می دهم که خون ناقابل مرا قبول کنی و راست قامت جاودانهام سازی. انشا ا…
تا کوتاه کردن دست تمام متجاوزین جنگ را ادامه خواهیم داد. ( شهید بهشتی)
این حقیر ابوالفضل نکونام قدیری به تمام هممیهنانم سفارش می کنم که قدر این انقلاب و موهبت الهی را بدانید، از روحانیت و بالاخص امام حمایت کنید، با اتحاد و توکل به قوه الهی کید دشمنان را به خودشان برگردانید، جنگ را تا پیروزی نهائی سرلوحهی تمام امورتان قرار دهید. به خون شهدا احترام بگذارید. غرب زدگی و شرق زدگی را در میانتان ریشه کن کنید که راه ها صراط المستقیم است، امام را همواره دعا کنید گوش به فرمان او باشید. و آماده و آماده و آماده …
پدر و مادر عزیزم به یگانگی خدا قسم که همیشه و در همه جا به یاد شما بوده ام و خواهم بود. اجر زحمات شبانه روزی شما را به خدا واگذار می نمایم. عزیزان من دوست ندارم با اشک ریختن و گریه بر من دشمنان اسلام را شاد نمائید. من به رضای قلبی به این راه رفتم و امانتی بیش در دست شما نبودم،پس شما باید خوشحال باشید که امانت را به صاحب اصلی اش در راهی خوش هدیه نمودید.
حجله ای برایم برپا نکنید من ناکام نرفتم بلکه به دیدار روی جانان کامروا گشتم.
پدر عزیزم مگذار که بدخواه خمینی در سر جنازه ام حاضر شود که روحم عذاب میبرد.
مادر عزیزتر از جانم من ازدواج را به خاطر دوری از گناه و انجام فریضه الهی میخواستم حال که حکم اینچنین است چه بهتر و امیدوارم نظر کردهام (….) در نزد خدا سربلند باشد.
خواهر و برادرانم را نیز به پیروی و متابعت از اسلام سفارش می کنم و یادآور میشوم که در امر نماز سرسخت باشید که اول سوال از نماز است و برادر بزرگم یکسال نماز و روزه را برای من بجای آورد.
از تمام اهل فامیل، دوستان، همسایگان، همکاران و … حلالیت میطلبم، بخصوص نادر، حسین، مهرداد، حسن طالبی، حسن شاهنجرینی، عموها، دائی، خالهها، خانوادههای بیدل، کاظمی، ابوئی و برادران عزیزم روحانی، خامنه ای، سرخیل، صادقی، مسلمی، … .
تمام وسایل نظامی من را به سپاه تحویل دهید و در موردبقیه خودمختارید.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
و السلام و علی عباد.. الصالحین
پاینده اسلام
جاودان قرآن
سرباز کوچک از سپاه بزرگ اسلام
ابوالفضل نکونام قدیری